هرچی از هرجا

ساخت وبلاگ
قبل این که از خودم بنویسم میخوام در مورد کامنت یکی از دوستان واسه یکی از پستام بنویسم. ایشون نوشتن که در عشق حسادت و ایراد گرفتن و بحث و ... نیست عشق صادقانه و خالصانه و ... از این جور حرفا که عشق چنین است و چنان. من نظرم بگم در مورد عشق: عشق که از آسمون نمیاد، عشق یه چیزی هستش بین دو تا آدم، حالا این بستگی داره این دو نفر چقدر آدمای کاملی باشن تا این عشق هم کامل از آب در بیاد. اگر شما یه آدم آسمونی و کامل هستی و بی عیب و نقص، بعدش یک نفر پیدا کردی با همین شرایط اون موقع میشه گفت یه همچین عشقی شکل میگیره. آدما پر از نقص و کمبود هستند، چطوری همچین عشقی شکل بگیره وقتی ظرفیتش نداریم.حالا بریم سر اصل مطلب، این افکار منو ول نمی کنه، از صبح تا الان هزارتا تجربه نکرده از سر گذروندم بخاطر افکاری که از سرم میگذره، باور نکردنی هستش. اما چندتا نکته مهم هستش باید به خودم یادآوری کنم. اول اینکه دیگران نقشه نکشیدن که بخوان تورو اذیت کنن یا سناریو چیده باشند که چطور سر تو کلاه بذارند، اونا بر اساس روحیات خودشون رفتار می کنند و زندگی می کنند و اگر چیزی باعث ناراحتی تو میشه لزوما ارادی و برنامه ریزی شده نیستش. همین یه قضیه منو خیلی ازار داده اینکه دائم به این فکر کنم که دیگران با من چه رفتاری کردند و اینکه خودم رو آسیب پذیر و ضعیف میبینم در اون موقعیت یعنی حس می کنم که دیگران میخوان به من آسیب بزنن و توانایی شو دارند و من هم نمی تونم از خودم محافظت کنم. شاید این یکی از بزرگترین کابوس های زندگی من همیشه باشه که مثل یه خوره از درون نابودم می کنه. این فکر از دوران کودکی درون من هستش و نمی دونم چطوری میتونم درستش کنم، حس می کنم همه آدمای اطرافم دور هم جمع شدند تا من آزار بدن و از آزار دادن من رضا هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:49

خبر جدیدی نیست، این دو روز سر کار سرم شلوغ بود، چند روز مرخصی بودم باید کارارو جلو بندازم. دیشب رفتم باشگاه خیلی خوب بود، ورزش که می کنم حسابی سر حال میام. به خودم گفتم که یه روز میرم باشگاه و یه روز هم آموزش ترید ببینم اما امروز رسیدم خونه توی تختم دراز کشیدم و خوابیدم تقریبا دو ساعتی.نمی دونم نارضایتی که از خودم دارم دقیقا از چی هستش من 90 درصد مواقع از خودم ناراضیم و حس خوبی ندارم. الان حداقل یه بخشی از این نارضایتی واقعی هستش و اونم بخاطر شرایط مالی که دارم هستش، پول خیلی زیادی توی بازار ارز دیجیتال سرمایه گذاری کردم بدون آموزش و الان حسابی توی ضرر هستم و تحت فشارم. من همیشه بر اساس وضعیت مالی خودم ارزیابی می کنم وقتی توی جیبم پول باشه احساس خوبی دارم وقتی پولی نداشته باشم حالم بد میشه و احساس خوبی ندارم.الان در کل وضعیت بدی ندارم دارم میرم سر کار و سرکارم نسبتا موفق هستم و کارها خدارو شکر بد پیش نمیره اما رضایت کلی وجود نداره. یه بخشیش هم میدونم بخاطر رابطه تموم شده هستش که هنوز ذهنم درگیرش هستش الان تقریبا 6 ماه از این رابطه میگذره ولی هنوز فکرم درگیره. یه مشاوری میگفت این درگیری می تونه بین 8 تا 12 ماه طول بکشه و طبیعی هستش این افکار میاد توی ذهنم باید از کنارش عبور کنم.راستش در مورد کنترل ذهن همیشه میگن که زیاد در مورد افکارت مقاومت نکن بذار بیان و عبور کنن اما من اکثر مواقع خودخواسته درگیر افکار میشم الان دارم تمرین می کنم میبینم که میشه ذهن یه مقداری کنترل کرد. اولین فکری که در مورد یه چیزی میاد و میخواد ادامه پیدا کنه همونجا رشته افکار پاره کن و رهاش کن.یه موردی که خیلی در موردش فکر می کنم برگشتن به رابطه هستش و اینکه چطور طرفم توجیح کنم که به رابطه برگرده و ب هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:49

از وقتی از مسافرت برگشتم یجورایی روی هوا هستم. خوشحالم که دوباره ورزش می کنم و سر حال هستم از لحاظ فیزیکی. سیگار هم نمیشکم یعنی واقعیتش نمی تونم بکشم دیگه. هنوز ریه هام آسیب دیده هستن و بعضی وقتا احساس نفس تنگی می کنم. این روزا بازار بدجوری ریخته سرمایه ام تقریبا پودر شد رفت روی هوا، خیلی خوشخیال بودم فکر کردم می تونم پولدار بشم با سرمایه گذاری کردن توی یه بازار فوق العاده ریسکی. بازاری که به یه باد بند هستش و اصالت نداره خیلی عجیبه برام که انقدر پفکی بود این بازار، اما با تبلیغات یه سری آدم جذبش شدم و شروع کردم به سرمایه گذاری. آدما از چیزی که خودشون دوست دارن تعریف می کنن حالا شاید اون چیز برای تو سم باشه، اینو باید خودت تشخیص بدی، یه چیزی شاید برای یه نفر مفید باشه برای تو سم.امروز یه اتفاق جالب افتاد سر کار، فهمیدم رابطه خوب داشتن چقدر لذت بخشه، یکی از دوستام غذایی که داشتن دوست نداشت و به نامزدش هم گفته بود، امروز از بیرون براش غذا سفارش داده بود و آورده بودن در شرکت. در مجموع این روزا زیاد سر حال نیستم یعنی نمیدونم قبلا سر حال بودم یا نه که الان سر حال نباشم، زندگی برای من یه سیکل تکراری میشه وقتی هیچکار نمی کنم، هر روز بیدار میشم میرم سر کار و بعدش خسته میام خونه و این جریان همینطوری ادامه پیدا می کنه.یه پست جالب گذاشته بود دکتر چاوشی در مورد مشکلات آدمها و نوشته بود که مشکلات آدما معمولا به چند دسته تقسیم میشن و همه از مشکلات مشابه رنج میبرن، یکیش تنهایی، یکی دیگه تردید در مورد روابط و اینکه ادامه بدی یا نه و یه سری موارد دیگه، جالبه واقعا نباید آدم ناراحت باشه اگر حس بدی داره، من در حال حاضر خیلی احساس تنهایی می کنم و فقدان یه رابطه صیمیمی و عمیق توی زندگیم هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:49